ظهور

ظهور
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امت اسلام برای نابودی رژیم آل‌سعود به پا خیزند

16 دی 1394 توسط گمنام

امت اسلام برای نابودی رژیم آل‌سعود به پا خیزند

چهارشنبه ۱6 دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۱۲

 

حضرت آیت‌الله هاشمی شاهرودی، آل سعود را “رژیم خون آشام صهیونیستی” توصیف کرد و از امت بزرگ اسلام با هرسلیقه و فکری دعوت کرد که برای نابودی آل سعود به پا خیزند.


به گزارش موعود، حضرت آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی از مراجع عظام تقلید با محکوم کردن اعدام شیخ نمر گفت: جنایت اعدام این روحانی بصیر به لطف خدا، شلیک نهایی و تیر خلاصی بود که رژیم خون آشام صهیونیستی آل سعود را به تاریک خانه ابدی تاریخ خواهد فرستاد.

متن پیام این مرجع تقلید به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

انا لله و انا الیه راجعون

خبر دردآور و اندوه ناک شهادت علامه شیخ باقر النمر بدست رژیم سفاک و دژخیم آل سعود واصل گردیده و دل و جان ما را در غم و اندوه فرو برد. این عالم جلیل القدر و این مجاهد نستوه پس از مرارتهای فراوان و فشار و رنج اسارت و شکنجه در زندان های مخوف این ابرجنایتکار روسیاه منطقه، جان خویش را در راه عزت و شرف اسلامی و انسانی و تعالی کلمه طیبه توحید و اقامه قسط و داد فدا کرده و صفحه زرین و افتخار آفرین دیگری را بر تاریخ مشعشع جهادی شیعه جعفری اضافه نمود. قطرات خون مطهر شیخ نمر، در عین آنکه دلهای همه مسلمانان بلکه همه انسانهای آزاده جهان را در غم و اندوه فرو برد لکن بشارتی بزرگ را نوید می دهد. جنایت اعدام این روحانی بصیر به لطف خدا، شلیک نهایی و تیر خلاصی بود که رژیم خون آشام صهیونیستی آل سعود را به تاریک خانه ابدی تاریخ خواهد فرستاد و ایشان را با اشقیاء عالَم محشور خواهد نمود و سرزمین مطهر وحی از لوث وجود پلیدشان پاک خواهد گردید.

جریان خون مطهر شیخ نمر، موجی را برخواهد افراشت و طوفانی را بپا خواهد کرد که جز با سرنگونی این نماد حقیقی شیطان در منطقه، آرام نخواهد گرفت.

اکنون وقت آن رسیده که امت بزرگ اسلامی با هر سلیقه و فکری، تحت بیرق نبی اعظم صلی الله علیه و علی آله و سلم جمع گردند و برای نابودی این چرثومه فساد و نماینده رژیم اسرائیل و مزدور آمریکا، بپا خواسته و دست آلوده به خون هزاران هزار مسلمان شیعه و سنی را از حاکمیت و حکومت بر حرمین شریفین و سرزمین های اسلامی، کوتاه کنند.

تردیدی نیست اضمحلال و نابودی این رژیم شیطانی، به محو شدن تروریسم داعشی و تکفیری منجر خواهد شد و عالَم اسلام را از این مصیبت فراگیر نجات خواهد بخشید.

اینجانب، شهادت این عالِم برجسته و مجاهد را به ساحت قدسی قطب امکان و محور تکوین، بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء و رهبر فرزانه انقلاب ، مراجع معظم تقلید، امت اسلامی و به طور خاص خانواده و بستگان و نزدیکان این فقید سعید، تبریک و تسلیت می گویم و از ذات قدس ربوبی می خواهم او را با انبیاء و اولیاء و شهدای کربلا محشور فرماید و حسن اولئک رفیقا.»

 

مجموعه مربوطه اخبار سیاسی و مطالعات فرهنگی
به اشتراک گذاری مطلب

 

سایر مطالب این مجموعه: « “اعدام شیخ نمر لکه ننگ دیگری در پرونده سیاه آل سعود” دفاع مفتی اعظم سعودی از اعدام شیخ النمر »

 نظر دهید »

ستاره ریش‌قرمز داعش کیست

16 دی 1394 توسط گمنام

ستاره ریش‌قرمز داعش کیست

چهارشنبه 16 دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۴

 

 

ستاره ریش‌قرمز داعش کیست

منابع خبری از بازداشت الشیشانی یکی از فرماندهان چچنی گروه داعش در عراق خبر دادند. کارشناسان بر این اعتقادند که چچنی‌ها ترسناک‌ترین جنگجویان داعشی هستند.الشیشانی، فرمانده میدانی گروه تروریستی-تکفیری دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و مغز متفکر نظامی این گروه به حساب می‌آید.

 


رسانه‌های عراقی امروز خبر دادند که «ابو عمر الشیشانی» [چچنی] در عملیات هلی‌برن نیروهای عراقی و آمریکایی بازداشت شده است.

هنوز منبع یا مقام رسمی عراقی این خبر را تایید نکرده است در حالی که تاکنون چند بار خبر کشته شدن این فرد در رسانه‌ها منتشر شده بود.

همچنین شبکه خبری «روسیا الیوم» امروز اعلام کرد که منابع امنیتی عراقی می‌گویند که «نیروهای ویژه آمریکایی نیز در عملیات مشترک با عراقی‌ها، دو فرمانده دیگر داعش را به همراه الشیشانی بازداشت کرده‌اند و این عملیات جمعه در منطقه الریاض در شهر کرکوک انجام شده است».

در این عملیات نیروهای ویژه آمریکایی، نیروهای کرد و نیروهای دستگاه مبارزه با تروریسم عراق در سلیمانیه مشارکت داشته‌اند و این سه نفر از فرماندهان داعش به سلیمانیه منتقل شده‌اند.

ابوعمر الشیشانی کیست؟

عمر الشیشانی(چچنی)، با نام اصلی «طرخان تیمورازویچ باتیراشویلی، متولد 1986 در شهر بیرکیانی گرجستان است. الشیشانی، فرمانده میدانی گروه تروریستی-تکفیری دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و مغز متفکر نظامی این گروه به حساب می‌آید.

 



او از پدری گرجی و مسیحی ارتدوکس و مادری چچن‌تبار و مسلمان به دنیا آمد و کودکی خود را در منطقه سرسبز و کوهستانی «پانکیسی گرج» گذراند و به گفته پدرش در نوجوانی به چوپانی مشغول بود. گفتنی است که منطقه پانکیسی گرج در مرز جمهوری چچن، در اواسط دهه 1990 و حوالی جنگ دوم چچن با روسیه، مسیر اصلی عبور تروریست‌های چچنی به سمت روسیه بود (هم اکنون هم این منطقه مرکز صدور مواد مخدر، اسلحه و تروریست تکفیری از چچن به سرتاسر دنیاست). آشنایی باتیراشویلی نوجوان با تفکر وهابی و افراط‌گرایی اسلامی از همین جا کلید خورد.

پدرش «تیمور باتیراشویلی» در مصاحبه با شبکه اسکای گفت که طرخان بارها راهنمایی گروه‌های شبه نظامی چچنی را به عهده داشت. حتی گزارش‌هایی وجود دارد که طرخان 14 ساله در کنار گروه «روسلان گالِیف»، با شورشیان طرفدار روسیه در آبخازیا جنگیده است (که چندان قابل تایید نیست).

او بعد از پایان تحصیلات دبیرستان، به ارتش گرجستان پیوست. جایی که در آن به درجه سرگروهبانی ارتقا یافت. استعداد نظامی بالا و مهارت در کار کردن با انواع اسلحه و نقشه‌خوانی باعث شد که به واحد تازه تاسیس اطلاعات ارتش گرجستان (اشپتسناز) ملحق شود.

نکته قابل ملاحظه این که اعضای این واحد توسط مربیان زبده اطلاعاتی آمریکایی و بریتانیایی تعلیم دیده‌اند تا در جنگ‌های احتمالی با روسیه به کار ارتش این کشور بیایند. در جنگ 2008 روسیه با گرجستان بر سر اوستیای جنوبی، او در خط مقدم جبهه حضور داشت. وظیفه او در نبرد تسخینوالی (مرکز اوستیای جنوبی) گزارش گرای تانک‌ها و ستون‌های پیاده ارتش روسیه به توپخانه ارتش گرجستان بود.

 


با وجود ورود به رده افسری، باتیراشویلی هیچ گاه تشویق نظامی دریافت نکرد. در سال 2010، به علت ابتلا به بیماری سل، چند ماهی را در بیمارستان نظامی گذراند و در نهایت به همین دلیل از خدمت نظام مرخص شد. درخواست او برای بازگشت به ارتش بی پاسخ ماند و او در بازگشت به زادگاهش نتوانست وارد نیروی پلیس محلی شود. در همین برهه، مادر او بر اثر سرطان مرد و بنا به گفته پدرش او به شدت دچار ضربه روحی شد.

بر اساس گزارش وزارت دفاع گرجستان، او در همین سال 2010، به جرم پنهان کردن اسلحه به سه سال زندان محکوم شد. تصور این که یک جوان 24 ساله افسرده، با سابقه آشنایی با تفکر افراطی، در زندان‌های گرجستان به چه موجودی تبدیل شود چندان دشوار نیست. او بعد از گذراندن 16 ماه در زندان آزاد شد. بنا به اظهار خانواده اش، او چنین قراری در زندان با خود گذاشت:

«به خداوند قول دادم که اگر از زندان زنده بیرون بیایم، به جهاد برای خدا خواهم پرداخت!»




او بلافاصله بعد از آزادی از زندان، کشور را ترک کرد و به استانبول رفت. در آن جا، از طریق شبکه مهاجرین چچنی خیلی زود به گروه‌های تکفیری پیوند خورد. به گفته خود او (در یکی از وبسایت های داعش)، پیش از رفتن به سوریه، قصد رفتن به یمن را داشت و مدت کوتاهی را در مصر به سر برد. او در نهایت در مارس 2012 وارد سوریه شد. در سوریه او کنیه «ابوعمر الشیشانی» را برای خود برگزید.

الشیشانی در سوریه، نخست به واحدی نظامی متشکل از جنگجویان خارجی پیوست که به آن «کتائب المهاجرین» گفته می‌شد. این نیرو در نبرد حلب با ارتش سوریه که منجر به حمله به پایگاه دفاع هوایی و موشک اسکاد ارتش سوریه شد، به جبهه النصره وابسته به القاعده یاری رساند. همچنین در جریان تسلط بر پاسگاه شیخ سلمان در غرب حلب هم حضور داشتند. اعضای این گروه در فوریه 2013، با همکاری جبهه النصره و لواء توحید به مقر هنگ 80 ارتش سوریه در نزدیک فرودگاه حلب حمله کردند.

در ماه مارس از پیوستن سه گروه تکفیری جیش محمد، کتائب خطاب و کتائب المهاجرین، گروه جدیدی به نام «جیش مهاجرین و الانصار» شکل گرفت که بیشتر تروریست‌های آن را اهالی چچن وسایر مناطق قفقاز تشکیل می‌دادند. این گروه نقش اصلی را در تصرف پایگاه هوایی مهم مناخ در استان حلب به عهده داشت. ابتکار خودروهای انتحاری به عنوان پیشران عملیات، اولین بار به صورت گسترده در این عملیات استفاده شد. از همین رو به نظر می‌رسد که این تاکتیک موثر از ایده‌های الشیشانی باشد.




ابوعمر الشیشانی


او در ماه می 2013 از سوی «ابوبکر البغدادی» خلیفه خودخوانده داعش، به عنوان فرمانده میدانی این گروه در شمال سوریه برگزیده شد. البته بسیاری از جنگجویان قفقازی موافق بیعت او با البغدادی نبودند و بر بیعت خویش با «دکّا عمرف»، امیر امارت قفقاز باقی ماندند، در نتیجه الشیشانی را با فرمانده چچنی کاربلد دیگری به نام «صلاح الدین الشیشانی» جایگزین کردند.



دکا عمرف


در اواسط 2013، او به عنوان امیر شمالی (سوریه) داعش از سوی البغدادی انتخاب شد. در اواسط سال 2014، با مرگ نفر دوم داعش، تبعه عراق، ابو عبدالرحمن البیلاوی الانباری، ابوعمر الشیشانی به فرمانده ارشد نظامی داعش و عضو مهم شورای مشورتی آن تبدیل شد. بنا به گزارش‌ها او با همسر چچنی خود به نام عائشه و دخترش سوفیا در ویلایی بزرگ در شمال غرب استان حلب زندگی می‌کند، که متعلق به تاجری سرشناس بوده است. البته این گزارش‌ها هیچ‌گاه تایید قطعی پیدا نمی‌کنند. حوزه فرماندهی الشیشانی حلب، رقه (پایتخت داعش)، لاذقیه و شمال استان ادلب است. مسوولیت کلیه جنگجویان چچنی، قفقازی، اوکراینی و افغان داعش با اوست و گفته می‌شود گروگان‌های خارجی این گروه تروریستی هم زیر نظر او نگهداری می‌شوند.





شهر الرقه، پایتخت خودخوانده داعش در سوریه


گفتنی است که برای جوانان قوم چچن تبار «کیست» در منطقه پانکیسی، که با اکثریت جمعیت جوان، فقر و بیکاری گسترده، در معرض تبلیغات شدید وهابیت (با پول عربستان و قطر) قرار دارند، با تبلیغات شدید شبکه‌های اجتماعی، ابوعمر الشیشانی به یک بت محبوب و الگوی تمام عیار تکفیری تبدیل شده است. بسیاری از آن‌ها می‌خواهند همان راهی را در پیش بگیرند که شیشانی تنها دو سه سال قبل در پیش گرفت. علاوه بر رویای تنعم مادی تحت لوای داعش، بیشتر آن‌ها دچار افسردگی و خشمی هستند که شیشانی به آن دچار بود و گمان می‌برند جهاد در سوریه و عراق و ریختن خون مسلمانان بی‌گناه تکفیر شده، هم ثواب اخروی دارد و هم امکان تخلیه خشم آن‌ها را از طریق جنگیدن فراهم می‌کند. تصویر یک جنگجوی ریش قرمز کلاشینکف به دست، در راس کاروانی از آخرین مدل تویوتاهای شاسی بلند، حرمسرای شخصی از زنان به اسیری گرفته شده، ویلاهای مصادره‌ای و …. تبدیل به سرابی جذاب و خوش آب و رنگ برای جوانان مسلمان گرجی، چچنی، اوکراینی شده است.

 


در نوامبر سال گذشته، روزنامه «دیلی بیست»، در مصاحبه با پدر ابوعمر الشیشانی، ادعایی قابل توجه را مطرح کرده است. طبق ادعای پدر، با وجود نظامی بودن پسرش طرخان، او هیچ گاه نبوغ نظامی نداشت. به باور تیمور باتیراشویلی، ابوعمر تنها یک نقاب برای مغز متفکر اصلی عملیات نظامی داعش است که کسی نیست جز: تایماز باتیراشویلی، برادر بزرگ‌تر طرخان یا ابوعمر. تیمور معتقد است که این پسر بزرگ ترش تایماز بود که در شورش چچنی‌ها علیه روسیه در دهه 1990 حضور داشت و در گروزنی جنگید. او معتقد است که داعش پسر کوچک‌ترش را رسانه‌ای کرده است تا هم از او یک چهره تبلیغاتی برای جذب نیرو درست کند، و هم طراح نظامی اصلی را مخفی نگاه دارد. البته این ادعا هنوز از طرف هیچ منبع معتبری تایید نشده است و بعید نیست که تنها یک بازارگرمی رسانه‌ای باشد.

 

تاکنون چندین بار خبر هلاکت این فرمانده ارشد داعش توسط گروه‌های مختلف اعلام شد که هیچ کدام حقیقت نداشت. شاید مهم‌ترین موج رسانه‌ای درباره مرگ او، وقتی به راه افتاد که در نوامبر گذشته، «رمضان قدیرف»، رهبر چچن، در اینستاگرام خود خبر هلاکت او را با عکسی که جنازه فردی شبیه او را نشان می‌داد، به اشتراک گذاشت، که البته بعد از دو سه ساعت این پست برداشته شد. در جریان محاصر عین‌العرب در سال گذشته هم، گروه های مسلح کرد دو سه بار خبر از هلاکت الشیشانی دادند که بیشتر در راستای جنگ روانی تفسیر شد.



رمضان قدیرف


البته از حوالی دسامبر گذشته، به ناگهان حضور رسانه‌ای او به طرز قابل توجهی کم‌تر شد. به این معنا که الشیشانی، که زمانی پیوسته شخصیت اول ویدیوها و عکس‌های تبلیغاتی داعش محسوب می‌شد، در هیچ ویدیویی ظاهر نشد و تنها دو سه عکس نه چندان قابل تایید در ماه فوریه و مارس از او در حساب‌های توئییتر مرتبط با داعش انتشار یافته است. به نظر می رسد که ملاحظات امنیتی، رهبری داعش را بر آن داشته که حضور پررنگ به اصطلاح فرمانده نظامی ارشد خود را درز بگیرد و از خیر تاثیر تبلیغاتی ستاره «ریش قرمز» خود بگذرد.

کارشناسان گروه‌های تکفیری در عراق و سوریه، بر این اعتقادند که چچنی‌ها ترسناک‌ترین جنگجویان داعشی هستند، چرا که از نژاد و زمینه‌ای زبانی و فرهنگی کاملا مجزا به عراق و سوریه می‌آیند و هیچ شناختی از منطقه ندارند. از این رو کاملا متکی به فرماندهان خود هستند و هر چه که فرماندهان بگویند انجام می‌دهند، حتی اگر کشتن کودکان باشد. از این رو فرماندهان چچنی داعش جایگاه متمایزی در میان نیروها تحت امر خود دارند و زود چهره می‌شوند.

الشیشانی در 24 سپتامبر 2014 در فهرست «تروریست جهانی ویژه» وزارت خزانه داری آمریکا قرار گرفت. در 5 می 2015 هم «برنامه پاداش‌ها برای عدالت» وزارت خارجه آمریکا یک جایزه 5 میلیون دلاری برای اطلاعات منجر به دستگیری او تعیین کرد.



الشیشانی در لباس ارتش گرجستان


پس از فعال شدن داعش در عراق، الشیشانی به دستور البغدادی از سوریه به عراق رفت تا فرماندهی نظامی گروه تروریستی داعش در این کشور را برعهده گیرد.

 

مجموعه مربوطه اخبار سیاسی و مطالعات فرهنگی

 

سایر مطالب این مجموعه: « نشانه‌های مؤمن در سیره امام صادق(ع) حدیث موعود: امر به معرروف و نهی از منکر »
 نظر دهید »

زندگی دوم

16 دی 1394 توسط گمنام

زندگی دوم

چهارشنبه 16 دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۲

 

 

زندگی دوم

 

به راستی که عدم وابستگی به فضا و زمان برازندة این خدایان مجازی است.
از جمله مهم‌ترین پیامدهای این عدم وابستگی، محقّق شدن آرزوها است؛ آرزوهایی که در دنیای واقعی، به واسطة وابستگی به فضا و زمان محقّق نمی‌شوند.

 

 


در تفکّر مغرب‌زمین و متأثّر از «یونان باستان»، پس از دوران سیاه حکومت کلیسا (نه دین) بر مردم که در حدود ده قرن به طول انجامید، دورانی به نام رنسانس پدید آمد. رنسانس در لغت، به معنای بازگشت و این نام‌گذاری به معنای بازگشت به دوران قبل از حکومت کلیسا است؛ دورانی که محوریت همه چیز در آن، انسان بوده؛ آنچه در اصطلاح فلسفی، به آن اومانیسم می‌گویند. از تفکّر انسان محور یا اومانیستی، سبک زندگی با محوریت انسان پدید می‌آید که امروزه به سبک زندگی آمریکایی معروف است.
انسان اومانیست که مبنای زندگی خود را سبک زندگی مبتنی بر انسان محوری قرار می‌دهد، به دلیل اینکه از جهان پس از مرگ، غفلت کرده است، آینده‌نگری را انتخاب می‌کند؛ یعنی برای آینده‌ای بهتر تلاش می‌نماید و همه چیز را برای دنیای فعلی برنامه‌ریزی می‌کند. درمقابل، انسانی که خدا محور است، عاقبت‌نگری را انتخاب و برای زندگی پس از مرگ، توشه جمع می‌کند. حال نگاهی بیندازیم به آخر و عاقبت یک زندگی اومانیستی که به تازگی در کشور «آمریکا»، به مراحل جدیدی رسیده است.
انقلاب صنعتی زمانی شروع شد که جیمز وات از قدرت بخار به عنوان نیروی محرّکة قطار استفاده کرد. همین آغاز به ما می‌گوید که صنعت برای بهتر شدن زندگی انسان‌ها بر روی زمین انقلاب کرد. در واقع، سبک زندگی اومانیستی، از زیر خاکستر کلیساها سر بیرون آورد و انقلاب صنعتی، جهشی مهم برای محقّق شدن آن بود. نتیجه این شد که انسان غربی به تصوّری کلیدی از زندگی بر روی زمین رسید: انسان خدایی است که بهشت را بر روی زمین محقّق می‌کند.
لفظ یوتوپیا که در فرهنگ غربی مورد استفاده قرار می‌گیرد، بهشتی است که توسط انسان و نه خداوند و پیامبرانش و بر روی زمین و نه در زندگی اخروی، محقّق می‌شود.‌بنابراین از آن زمان به بعد، تمام تلاش مردم مغرب‌زمین برای پیشرفت در تکنولوژی و صنعت، همانا برای محقّق شدن مدینة فاضله بود. اسکار واید، این شاعر و نویسندة ایرلندی که معتقد بود مکانیزه شدن، بار اجبار را از روی دوش توان انسان برداشته است، در تنها کتاب سیاسی خود، می‌نویسد: پیشرفت، تحقّق مدینة فاضله است.
این بهشت اومانیسم چه ویژگی‌هایی دارد؟ ویژگی اصلی آن این است که بر روی زمین است.‌بنابراین غایت چنین بهشتی همانا لذّت‌های زمینی می‌باشد و نه بیش از آن. راه رسیدن به این لذّت‌ها چیست؟ جواب واضح است: پول؛ امّا در این بهشت، آسایش نیز از جمله لذّت‌های والا به حساب می‌آید؛ ولی چطور می‌توان بین کسب پول برای رسیدن به لذّت‌های زمینی و در عین حال، داشتن یک زندگی راحت، تعادل برقرار کرد؟


یک بررسی ساده انجام دهیم. تعریف و معیاری رسمی برای میزان درآمد طبقة متوسط در کشور آمریکا وجود ندارد؛ ولی‌بنابر گفتة آلن کروگر، سرپرست شورای مشاوران اقتصادی رئیس جمهور وقت، یک خانواده با سطح درآمد متوسط در آمریکا، حدود پنجاه هزار دلار درآمد در سال کسب می‌کند. اگر‌بنابر بررسی‌های میدانیِ رابرت رایش که در دولت‌های کلینتون، کارتر و لینکلن، پست‌های اقتصادمحور داشته است، هزینه‌های جاری یا همان خرج و برج زندگی روزمرّه را از این رقم کم کنیم، مقدار خالص مانده برای یک خانواده با دو فرزند، منفی خواهد بود. حال اگر این رقم را به حدّاکثر درآمدی که یک خانوادة متوسط می‌تواند داشته باشد، یعنی 75 هزار دلار، برسانیم (که نیاز به 6 روز کار در هفته دارد)، این مبلغ می‌تواند کفاف هزینه‌های روزمرّه را بدهد و میزانی پول برای اندکی تفریح نیز باقی بماند. حال این وضعیت را که‌بنابر گفتة خود آلن کروگر، تقریبا برای 99% از مردم این کشور، کم و بیش صادق است، مقایسه کنید با زندگی یک درصدی از مردم که درآمد حدّاقل 400 هزار دلار در سال (مانند دکترها و وکیلان) تا سالیانه 1 تا 30 میلیون دلار (مدیران شرکت‌های بزرگ، سردمداران «وال استریت» و افراد مشهور) دارند. از این مقایسه، یک و فقط یک نتیجه می‌توان گرفت: 99% از مردم این کشور، آن بهشتی را که به آنها بر روی زمین وعده داده شده بود، تجربه نمی‌کنند. راه حل چیست؟‌بنابر گفتة خود اوباما، این نابرابری درآمدی که آمریکا را از این حیث در رتبة شصت و چهارم بین کشورهای دنیا، از لحاظ نابرابری درآمدی قرار می‌دهد، وعده‌ای که در قلب تمام مردم آمریکا می‌باشد، به دروغ بدل کرده است.‌بنابر گفتة ریک سنتوروم، سناتور و سیاستمدار حزب جمهوری‌خواه ایالات متّحدة آمریکا: نابرابری درآمدی در کشور آمریکا وجود دارد و همیشه وجود داشته است و امیدواریم که همیشه در آینده وجود داشته باشد. پس حال که نابرابری درآمدی قرار نیست، اصلاح شود، چه باید کرد؟ بهشت اومانیستی بر روی زمین، برای همه محقّق نشده است. شاید راه حلّ سردمداران آمریکایی، زندگی در دنیایی دیگر است.

زندگی دوم
شرکت «لیندن لب سانفرانسیسکو»، در سال 2003م. یک بازی اینترنتی با عنوان «Second Life» را در سایتی با همین عنوان راه‌اندازی کرد. افراد با عضویت در این سایت و انتخاب یک شمایل مجازی کارتونی (آواتار) برای خود (که می‌تواند هر موجودی غیر از انسان نیز باشد) می‌توانند وارد دنیای بازی زندگی دوم شوند؛ دنیایی که به میزان زیادی به دنیای واقعی نزدیک است. «آواتار» می‌تواند در این دنیای مجازی در کنار 40.000.000 آواتار دیگر (تا پایان 2014م.) زندگی کند، تحصیل کند، کار کند، پول دربیاورد یا حتّی ازدواج کند. همان‌طور که مشخّص است، برخی ویژگی‌ها در این بازی سبب شده است تا زندگی دوم، محصولی فراتر از یک بازی باشد. برای بررسی بیشتر این بازی، باید زندگی دوم را نمونة یک جامعة شبه انسانی در نظر بگیریم، جامعه‌ای که در آن، فضای سایبر همان زمین است. آواتار همان انسان است و گردانندگان فضای سایبر، همان حاکمان هستند.

آواتاریسم
آواتار در اسطوره‌های هندی، به معنی نزول مجسّم یک خدا بر روی زمین است. با اینکه این واژه در اینترنت زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد، ولی با توجّه به معنای این کلمه، می‌توان صحیح‌ترین کاربرد آن را در بازی زندگی دوم دانست. هر انسان اومانیستی (که برای او خدا، همان انسان است)، با پروراندن تصویری ایده‌آل از خود در ذهن و ساخت آن در این بازی، خدای ایده‌آل خود را بر روی زمینی مجازی مجسّم می‌کند؛ خدایی که قادر به انجام کارهایی است که آن انسان در زندگی واقعی، قادر به انجام آنها نیست؛ آن هم به لطف تغییر هویّت. پس الزاماً کاربران خودشان را در این بازی، شبیه‌سازی نمی‌کنند؛ بلکه اکنون که موقعیتی فراهم شده، آنکه را برایشان ایده‌آل است، خلق می کنند؛ حال آنکه انسان ایده‌آل شما می‌تواند خود شما بدون اضافه وزن باشد یا اصلاً به طور کامل، شخص دیگری باشد (طبق آمار خود سایت زندگی دوم، 20% از کاربران زن، توسط مردان ساخته شده‌اند). پس طبیعی است که کاربران، آواتار خود را بیشتر از خود دوست داشته باشند و اصلاً بدن فیزیکی خود را به خدمت او دربیاورند. زندگی دوم موفّقیت‌های تفکّر بت‌پرستی در دوران جاهلیّت انسان را به نفع مفهوم اومانیسم مصادره کرده است؛ انسان‌هایی که همچون خدایان پرستیده می‌شوند. زندگی دوم، اومانیسم را زنده‌تر از همیشه می‌کند؛ بلکه آن را محقّق می‌نماید؛ کاری که انقلاب صنعتی و سردمداران آن، موفّق به انجام آن نشدند.

فضای سایبر
همان‌طور که گفته شد، فضای بازی، بسیار به دنیای واقعی نزدیک می‌باشد؛ ولی برتری‌هایی دارد که شایستة بتی انسانی است؛ از جملة این ویژگی‌ها می‌توان به فضا و زمان اشاره کرد. همان‌طور که می‌دانید، انیشتین عنوان کرد که فضا و زمان با یکدیگر پیوستگی دارند؛ یعنی برای رفتن از جایی به جای دیگر، شما باید زمان صرف کنید. به عبارت دیگر، نمی‌شود از جایی به جای دیگر رفت، بدون اینکه زمانی صرف شود؛ امّا این قانون برای دنیای واقعی است. در دنیای بازی زندگی دوم، شما می‌توانید از جایی به جای دیگر بروید، بدون اینکه زمان صرف کنید. به راستی که عدم وابستگی به فضا و زمان، برازندة این خدایان مجازی است.
از جمله مهم‌ترین پیامدهای این عدم وابستگی، محقّق شدن آرزوها است؛ آرزوهایی که در دنیای واقعی، به واسطة وابستگی به فضا و زمان محقّق نمی‌شوند؛ مانند داشتن چند زندگی موازی در آن واحد در نقاط مختلف جهان، خسته نشدن از زندگی و لذّت‌های گذرای آن، پیر نشدن، توانایی از نو شروع کردن در هر زمانی و غیره و غیره. بی‌دلیل نیست که عدّه‌ای زندگی در این دنیای مجازی را به زندگی واقعی خود ترجیح می‌دهند.

حکمرانی در فضای سایبر
برای بررسی رفتار گردانندگان زمین مجازی زندگی دوم، باید به بررسی ساختارهای کلان اجتماعی این دنیا و اوّل از همه، اقتصاد در زندگی دوم بپردازیم. شما می‌توانید کار کنید، تجارت کنید و پول دربیاورید. واحد پول در این بازی، دلار لیندن است که تقریباً هر 270 دلار لیندن، برابر با یک دلار آمریکا است. شرکت «لیندن لب فرانسیسکو»، بیشتر درآمد خود را از طریق فروش زمین به ساکنان این سرزمین کسب می‌کند. قیمت زمین در این بازی نیز بین 200 لیندن تا 1.500 لیندن نوسان می‌کند. همان‌طور که گفته شد، پول‌هایی که هر کاربر در این بازی، در ازای کار کردن به دست می‌آورد، با نسبتی می‌تواند به دلار آمریکا تبدیل شود؛ ولی اکثر این پول‌ها در داخل همین بازی خرج می‌شوند یا در حساب‌های بانکی موجود در این بازی، باقی می‌مانند. در سال 2009م. کلّ درآمد ناخالص ساکنان زندگی دوم، به 55.000.000 دلار آمریکا رسید و اقتصاد زندگی دوم، در کل، توانست به رقم 567.000.000 دلار آمریکا برسد.
تمام گفته‌های آمده در پاراگراف پیشین، تنها یک نکتة مهم را گوشزد می‌کند: اقتصاد مستقل. هیچ جایگاهی برای دولت در این بازی، تعریف نشده است و تمام قوانین و مقرّرات این بازی توسط خود شرکت «لیندن لب» تصویب و اصلاح می شود. به عنوان مثال، در سال 2007م. بود که این شرکت، شرط‌بندی بر روی بازی‌های شانسی یا مسابقات ورزشی واقعی با پول لیندن را ممنوع یا اقدام به جمع‌آوری مالیات بر ارزش افزوده از کاربران منطقة «اتّحادیة اروپا» کرد. در واقع، با اینکه هیچ دولت یا قانون‌گذار رسمی در دل بازی تعریف نشده است، شرکت «لیندن لب»، با تکیه بر اقتصاد مستقلّ دنیای بازی زندگی دوم، به نحوی، نقش اداره‌کننده را ایفا می‌کند. اقتصاد در زندگی دوم، همچون واقعیت، اهرم حکومتی لیندن لب می‌باشد.
آموزش و پرورش و فرهنگ
در فضای سایبر، حدّاقل 300 دانشگاه در سطح جهان از بستر بازی دوم، برای ارائة دوره‌های آموزشی خود استفاده می‌کنند. آموزش زبان، بیشترین سهم در دوره‌های آموزشی ارائه شده در زندگی دوم را دارد. همان‌طور که انتظار می‌رفت، در کنار کارهای تحقیقاتی که محقّقان در دل مؤسّسات علمی زندگی دوم انجام می‌دهند، مهم‌ترین جنبة آموزشی بازی زندگی دوم، از بین بردن مرزهای جغرافیایی است. از آنجایی که گردانندگان این دنیای مجازی، هم عقیده با جوزف نای هستند؛ کسی که مدّعی است فرهنگ ایالات متّحدة آمریکا، فرهنگی جهانی است، پس دور از ذهن نیست که در دل این جامعة جهانی مجازی، تبلیغ این فرهنگ فاسد، داغ‌تر از هر جای دیگر باشد. طبق آمار سایت زندگی دوم، از بین 30 منطقة پربازدید در سرزمین زندگی دوم که مثلاً نمونة بازسازی شدة شهر «لندن» در رتبة دوم آن قرار دارد، 10 منطقه، یعنی بیش از 30%، متعلّق به مناطق فحشا یا به اصطلاح، بی‌بند و بار می‌باشد. فرهنگی که کشور آمریکا را در رتبة اوّل طلاق و مشکلات خانوادگی قرار داده است، این بار با تزئیناتی جدید، متناسب با دنیای مدرن، تا کنون به 40.000.000 شهروند آن عرضه می‌شود تا اگر افرادی در زندگی اوّل، کمبود فساد و امکانات دارند، این کمبود را در زندگی دوم جبران کنند.

واقعیت‌های واقعی و واقعیت‌های مجازی
شما در دنیای بازی زندگی دوم، از غذاها و نوشیدنی‌های مجازی استفاده می‌کنید؛ امّا این غذاها و نوشیدنی‌ها، بدن فیزیکی واقعی کاربر را تغذیه نمی‌کنند. کاربر باید مدّتی را برای صرف غذا در دنیای واقعی بگذراند. در واقع، زندگی دوم، غذای جسمی انسان‌ها نیست؛ غذای روحی ما است. این غذای روحِ مردمان مدرن، یک ویژگی مخرّب دارد: توقّع انسان را نسبت به زندگی واقعی بالا می‌برد و انسان را از زندگی واقعی زده می‌کند. اگر روح انسانی گرسنه باشد، پس از تجربة زندگی دوم، اگر هم بخواهد، نمی‌تواند زندگی واقعی را تحمّل کند. پس از فروش پایین تعدادی از فیلم‌های ابرقهرمانی هالیوودی، این تفکّر به ذهن بسیاری رسید که شاید مردم دیگر، از این ابرقهرمان‌های خیالی خسته شده‌اند و اینکه تم ابرقهرمانی برای فیلم، دیگر تکراری و لوث شده است. خوب شاید درست باشد؛ ولی اگر خود شما نقش آن ابرقهرمان را در دنیایی مرکّب از واقعیت‌های واقعی و واقعیت‌های مجازی تجربه کنید، شاید نتیجه یکسان نشود. شاید زندگی دوم، گوی سبقت را از زندگی اوّل بدزدد. آنگاه این زندگی، دیگر لوث و تکراری نخواهد شد؛ چون زندگی اوّل شماست.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ظهور

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی
  • علماء
  • انقلاب
  • مناسبات
  • حضرت زهرا(س)
  • انتخابات
  • ندای رهبری

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس